انگاره ها

انگار زندگی این است

انگاره ها

انگار زندگی این است

فکر کردن خوب است، تا می توانید فکر کنید
اما!
گاه گاهی فکر هاتان را با کسی که خیلی فکر نمی کند!
در میان بگذارید!

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب

کتاب جنس ضعیف اوریانا فالاچی را می خوانم که گزارشی است از وضعیت زنان در جهان.

نمی دانم چه کسی به این غربی ها اجازه داده است که اینچنین آقا بالا سرانه نسبت به شرقی ها ابراز نظر کنند؟!

کاش کمی منصفانه تر بود یا حتی کمی علمی، نمی گویم علمی تر که بدانید هیچ روند علمی ای ندارد این کتاب، از هر کشور که معلوم نیست چند ده میلیون جمعیت دارند سبک زندگی تنها چند زن موید وضعیت زنان آن کشور شده است!

  • بانو

ما، نه! چرا جمع ببندم که خودم را توجیه کنم، من همیشه می گویم می روم، می روم ها! که بگوید بمان تو را به خدا 


گاهی بگوید! گاهی نگوید

گاهی بگویند، گاهی نگویند

گاهی بگویم، گاهی نگویم 


می روم ها! 

رفتم ها! 


فکر زیاد است

چه کسی هست که زیاد فکر نمی کند؟

دست هایش بالا


لبخند 

  • بانو

یکی از نیاز های اصلی و حیاتی و اولیه من مانند خوابیدن و غذا خوردن، درد دل کردن است! 

من بدجور به درد دل کردن نیاز دارم، بدون درد دل می میرم، دوست دارم با کسی درد دل کنم که از هر کلمه اش، گردش چشمانش و زبان بدنش هنگام شنیدن حرف هایم فقط محبت بچشم، کسی که تنها نگاه مهربانش آرامم کند. 

درد دل نکنم، دست و بالم می لرزد :) 

درد دل نکنم نمی توانم زنده بمانم

با اینکه می دانم بعد از درد دل پشیمان می شوم که چرا چنین حرف هایی را به یک نفر زده ام با اینکه شاید بعدا هیچ عکس العملی نبینم که مرا ضایع کند. 

الان که به کسی فکر کردم که وقتی درد دل می کنم از هر کلمه و گردش چشمان و زبان بدنش محبت ببینم، ناگهان دلم گرم شد! 

عجیب است خیال 

  • بانو

دست و بالم به معنای واقعی کلمه می لرزد. 

هر وقت یکی می خواهد حرفی بزند که فکر می کنم شبیه کنایه است.

دست و بالم واقعا می لرزد و باورتان نمی شود چگونه! 

هر وقت مثلا یکی می گوید فلانی گفت که ... و من تا بگوید چه گفت فلانی ای که از او ناراحتم، دست و دلم می لرزد که نکند حرفی بزند که دوباره به هم بریزدم 

من خیلی خودخواهم، دلم می خواهد آرام بمانم، از اینکه کسی آرامش مرا با رفتارش و با حرفش از بین ببرد، دست و بالم می لرزد و این ترس بیش از این که آرامشم از بین برود، آرامش مرا از بین می برد.

همیشه خدا مغبونیم ... 

  • بانو

این که آدم قبل و بعد از ازدواجش یکی باشد که هی بیاید بنویسد دلم گرفته و این حرف ها معنی اش این نیست که زندگی ناموفقی داشته و دارد بلکه به نظر من معنی اش این است که آدمی زاد به طور کل و به معنای نوعی خلق خداوند تنها آفریده شده، تنها زندگی می کند و تنها می میرد و اینکه تنهاییش قرار نیست شاید! اینجا پر شود. می گویم شاید چون هیچ کاره ام در این عالم بی سر و ته :) 

در هر صورت اگر برای کسی یا کسانی مهم باشد دل گرفته ام! 

می خواهم بنویسم مثل عالم، بی سر و ته ...

نفس عمیق می کشم به حال و آینده فکر می کنم، گاه گاهی نیز به گذشته، هر چه بود گذشت، هر چه هست می گذرد، اما نمی دانم چرا ابهام آینده دست از سر ذوق ما بر نمی دارد، چرا فکر می کنیم قرار است که چه بشود، چرا فکر می کنیم این نیامده و این نساخته شده را مگر قرار است چه کسی جز خود ما رقم بزند؟ 

چه فرقی می کند تا ما تغییر نکنیم آینده همان گذشته است که دوست داریم فراموشش کنیم که دوست داریم تنها خنده هایش را و خوشی هایش را به یاد بیاوریم. 

مای خوش خیال های همیشه تنها فکر می کنیم آینده آنقدر رنگارنگ است که می دویم و ثانیه های حال را فنا می کنیم تا به آن برسیم.

 

مطلب بی خود است؟ 

خب نخوانش جانِ دل 

هر چیزی که خواندنی نیست 

بعضی متن ها استفراغ کلمات است، نگاه کردن هم ندارد 


مستعار شده و در استعاره می میریم تا دیگر کسی نباشد که به ما نگاه بی جا کند :) 


زندگی خوب است، همین که زنده ایم خوب است، همین که نمرده ایم خوب است، همین که وقت هست که بفهمیم چرا ... خوب است. زندگی خوب است و مردن بد است 


نازنین بیاتی بازیگر دربند و فرشته ها با هم می آیند، از بس این دختر ملوس است دوست دارم دوست داشته باشمش، صفحه اینستایش پرایوت است، درخواست داده ام و امروز وقت بیدار شدن وقتی چشم هایم هنوز مبهم می بینند، می بینم که قبول کرده از ذوق می روم و تمام عکس هایش را نگاه می کنم. یک عکس گذاشته از خودِ خوشگلِ معصومش با حجاب نسبتا خوبی اما گردنش پیدا است، خدایا؟ من اگر این عکس را لایک بزنم بد است؟ می شود این دختر های خوب که فقط کمی از موهایشان و گردنشان پیداست را دوست داشته باشیم؟ می شود حجاب ما مال ِ خودمان باشد و بی حجابی آن ها مال ِ خودشان؟ 

می شود انقدر سخت نگیری؟ می شود اصلا حجاب را از توی دین برداری؟ می شود بگذاری آدم های بیشتری بیایند و در دسته دین داران قرار بگیرند؟ ... چقدر سخت است دین داری ... 


دست و دلم به کار کردن نمی رود! هیچ کاری! از این که چشم به پولش شده ام، از خودم متنفرم! احساس حقارت می کنم که حساب می کنم و می بینم کم است. اصلا دارم فکر می کنم به درد کسی نمی خورم که بیاید و قدر شناسی کند :) هه، قدر شناسی مالی به اندازه اخلاصت، هه، بی خیال، مگر قدر شناسی هم داری، نیروی بی نتیجه بی عمل بی ... 


آآآآآآآآآآآآآآآآآی کتاب هااااااااااااااااااااا کجایید که دور از دسترس من شده اید؟ هاااااااانننننننن؟؟؟


باید خانه را عوض کنیم. من ِ به قولش زندگی سخت کن! نه به فکر اثاث کشی هستم نه ابعاد و قیافه خانه جدید، دیگر جا ندارد مغزم که این یکی را بگذارم تویش، یک جوری می شود دیگر، مگر بقیه مرده اند با هر سال اثاث کشی؟ نه! نمرده اند، بقیه زنده اند و هر روز می بینی بعد از ظهر ها حتی چمن های کنار خیابان اینجا هم مملو از خانواده های خوشبخت خندان است که آمده اند پیک نیک که ما یک باری رفتیم و خلقمان تنگ شد! 


عکس می خواهند چه کار این مطالب؟! ولشان کن نویسنده بی خواننده، ولشان کن 

  • بانو

از بس دنبال هر چه گشتیم، وارد گوگل شدیم و سرچ کردیم، حالا که سه روز است از همسر دورم نمی توانم از پای این نت کوفتی تکان بخورم! 

از این صفحه به آن صفحه می روم و مدام رفرش می کنم و فکر می کنم مثلا شاید خبر جدیدی بیاید و یا شاید ری اکشن جدیدی به پست های من در صفحات شبکه های اجتماعی ببینم. 

این گوگل لعنتی که نمی تواند فاصله پر کند.

این نت کوفتی هم هیچ وقت جایگزین مناسبی برای رفع دلتنگی پیدا نمی کند. 

همین! 

  • بانو

مسیر گفته است بنویسیم که بابا جان این طرح خوبی است، ما که زن هستیم و خانواده داریم می فهمیم خوبی اش را! 

دولتی ها این روز ها مدام می گویند که تفکیک جنسیتی خوب نیست و ارزش دولت نیست و دولت در جهت انجام آن نیست! 


مهرخانه درباره طرح تفکیک جنسیتی شهرداری و عکس العمل دولتی ها تا انتهای تیر نوشته است. 


به چند نکته اشاره می کنم: 


1-حضور مرد و زن نامحرم کنار هم خوب نیست و این عدم اختلاط را کسی می خواهد که دوست دارد تمام نیاز های عاطفی اش، جنسی اش، روانی اش تنها با همسری که انتخاب کرده، رفع شود. وگرنه چه کسی بدش می آید جوک جدیدی را با لحن جدید بانمک تری غیر از لحن تکراری همسرش بشنود؟ یا چه کسی بدش می آید تکدر دعوای دیشبی که با همسرش داشته با فرد دیگری از جنس مخالف که می بیند چقدر خوش اخلاق تر و خوش گو تر از همسرش است، برطرف کند. 


2- چرا زن ها باید منشی مرد های مدیر باشند؟ چرا همسران غیر شاغل این شاغلین باید بعد از مدت ها با خودشان کنار بیایند که همسرشان با فرد دیگری از جنس مخالف ارتباط تنگاتنگی دارد که از آن منتفع می شود؟ 


3- من که یک زنم دوست ندارم با مرد دیگری در ارتباط باشم، تمام مرد ها که خوب نیستند، گاهی با چشم هایشان می خواهند بدنت را اسکن کنند، حتی اگر هم تمام مرد ها خوب بودند هم چه لزومی داشت من با مردی در یک اتاق باشم که حتی نتوانم گاهی بخندم، بدنم را از خستگی کار کش و قوس بدهم و حتی گاهی حجابم را کنار بزنم؟ 

این زن ها که مدام می گویند چرا شهرداری چنین کرد یا آن مرد ها که مدام اعتراض دارند، فرقی برایشان ندارد که وقتی دارند قهقهه می زنند و یا وقتی می خواهند خاطره ای از زندگی شان برای همکار همجنسشان تعریف کنند، فرد دیگری دخالت نکند و نظر ندهد؟ 


4- حرف زدن از حیا که با این ارتباط ها از بین می رود جایش اینجا نیست چرا که هر کس باید خودش حیا داشته باشد و اگر داشته باشد دلش نمی خواهد کنار جنس مخالفش کار کند! بلکه به ضرورت می پذیرد. 


5- رفته بودم بانک، زنی که مسئول باجه بود مدام با همکار مرد کناریش شوخی می کرد، همیشه با هم هستند، به مدت چند سال شاید، دستش را نگاه کردم حلقه ای نداشت، مرد را ندیدم، شاید داشت شاید هم نه، این ها قرار است به کجا برسند؟ می خواهند دوست اجتماعی باشند؟ یا اصلا از این فراتر؟ می خواهند یکی از دوستان صمیمی همدیگر باشند؟ آینده هردویشان چه می شود؟ 


باز هم می نویسم ... 

  • بانو
نباید درد دل کرد؟! 
...

بی خیال این حرف ها! چقدر در نوشتن، محافظه کار شده ام! از ضربه خورذن سر سیاسی نویسی بگیر تا اینکه نمی شود شخصی نوشت! حالا هم که مستعار شده ام باز هم ...

من زندگی ام را دوست دارم و دلیلش هم این است که هیچ حرف نگفته ای بین و من و همسر نیست! شاید اگر مثلا نگوییم پیش خودمان چه فکر می کنیم و فلان کس درباره ت چنین گفته، دعوایمان نشود! اما حداقلش می دانم آن قدر یک نفر هستیم که هر چه بشنوم او شنیده و هر چه بشنود، من. البته درباره او تا این حد مطمئن نیستم، چون زنی گفته اند و مردی! :دی 

در هر صورت یک بار یک خانمی می گفت من رویم نمی شود به شوهرم بگویم برایم بستنی بخر، مثلا به کنایه می گویم فلان بستنی باید مزه خوبی داشته باشد و او می گوید بستنی می خواهی ؟ و من می خرم و این ماجرای بعد هفت سال زندگی است! 

یا مثلا خانم دیگر می گوید من پول هایم را به شوهرم نمی دهم او باید خودش برای زندگیش تلاش کند و سختی بکشد، تازه پول هایش همان پول های اهدایی شوهرش است و من با چشم های گرد شده از تعجب نگاهش می کنم! 

من همیشه فکر می کردم زن و شوهر دوست اول هم هستند و حالا هم همین طور است. دعوای شدید هم بین دوستان دو دقیقه بعدش منتهی می شود به خنده های از ته دل! 

الحمدلله 
  • بانو

همه اش چرت و پرت بود! 

همه اش به قول همسر، مسخره بازی


دو ساعت دوری بشود یک روز، جان بر لب می شویم! 


حالا من بیچاره این وسط مانده ام بین دو شهر ... 

  • بانو

ازدواج می تواند آدم را به خودش بشناساند 

چون به یک نفر آن قدر نزدیکی می شوی که می توانی خودت را و تمام خوبی ها و بدی هایت را در چشم هایش ببینی

دارم تلاش می کنم آدم باشم 

خدا کمکم کند لطفا

  • بانو