درد دل
جمعه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۳، ۰۳:۰۱ ب.ظ
یکی از نیاز های اصلی و حیاتی و اولیه من مانند خوابیدن و غذا خوردن، درد دل کردن است!
من بدجور به درد دل کردن نیاز دارم، بدون درد دل می میرم، دوست دارم با کسی درد دل کنم که از هر کلمه اش، گردش چشمانش و زبان بدنش هنگام شنیدن حرف هایم فقط محبت بچشم، کسی که تنها نگاه مهربانش آرامم کند.
درد دل نکنم، دست و بالم می لرزد :)
درد دل نکنم نمی توانم زنده بمانم
با اینکه می دانم بعد از درد دل پشیمان می شوم که چرا چنین حرف هایی را به یک نفر زده ام با اینکه شاید بعدا هیچ عکس العملی نبینم که مرا ضایع کند.
الان که به کسی فکر کردم که وقتی درد دل می کنم از هر کلمه و گردش چشمان و زبان بدنش محبت ببینم، ناگهان دلم گرم شد!
عجیب است خیال