دل بردن
فکر کنم اولین متنی که خیلی ادبی نوشتم و خیال کردم بعدش نویسنده ام همین متن بود!
متنی که درباره دل بردن در عصر آهن بود، دل بردن به معنای حفظ دل، بعد نوشته بودم دلت را روی دست بگیری و با خودت ببری، یک دفعه پروانه ای ببیند و به خاطرش برگردی که دلش می خواهد پروانه ببیند بعد باید وقت بگذاری تا راه آمده را دوباره برگردی اما به خاطر دلت چنین می کنی. چرا؟
چون دل است دیگر ...
گاهی فکر می کنم من با دل های مردم همین جوری رفتار کردم، دلاشونو بردم، مواظبشون بودم، نشکستمشون، اما هیچ کس، به معنای واقعی کلمه هیچ کس، در این دنیا نبود که دل من رو هم ببره ...
همیشه همه دلمو شکستند، همه!
بعدش هم من نه به خاطر لوس بودن و این حرف ها، بلکه به علت واقعیت تجربه شده موجود، به شما می گویم دلِ شکسته، نگهداشتنش سخت تر است، چون از قبل ترک دارد، چون به ضربه ای می شکند
توصیه می کنم اگر بلد نیستید در این عصر آهن، دل ببرید، هرگز با یک دل شکسته ازدواج نکنید ...
- ۹۳/۰۴/۲۵
ما که دل نداریم چیکار کنیم؟
توصیه ای ندارین بانو؟
بازم سلام