زندگی یعنی ...
جمعه, ۱۲ دی ۱۳۹۳، ۰۲:۰۴ ب.ظ
یکی که حالا گفتن اسمش تفاوتی نمی کند در درک این مطلب، در پلاس نوشته:
«برخی کتاب ها رو باید تک نفره خوند، اصلا وقتی بلند میخونیشون از بین میرن. برخی دیگه رو هم میشه تک نفره خوند هم دو نفره. اما برخی کتاب ها نوشته شدن برای دو نفره خونده شدن. برای قدم زدن. برای بارها و بارها خونده شدن و بارها دچار این حس شدن که اگر این کوتاه نوشته ها، نوشته اس، پس بقیه ی کتاب ها چی هستن؟ بارها احساس کردن اینکه نویسنده داره از اعماق قلب تو کلمات رو بیرون میکشه و کنار هم میچینه. انگار کن کسی بهتر از خودت، حرف خودت رو بزنه.
دیشب تا حوالی یک و نیم بامداد، قدم زدیم و نادر ابراهیمی خوندیم.»پیش خودم می گویم، دقیقا! احسنت! رحمت به پدر و مادرت! زندگی همین است، نه گیر دادن ها، نه بحث کردن ها درباره مسائل اجتماعی و دینی، نه اینکه گیر بدهی گوشه چادرت فلان است و من گیر بدهم گوشه آستین پیرهنت بیسار، زندگی یعنی عشقبازی، یعنی محبت، یعنی پر رنگ کردن مشترکات، یعنی اجازه بدهی به آدم ها که اعتقاد خودشان را داشته باشند اما در 75 درصد مسیر مشترک هر روزه همراهیت کنند، دستشان را بگیری، چشمشان را ببندی و یک هو چراغ اتاق را روشن کنی و یک جینگیل خوشگل برایش خریده باشی، یا یک دفعه یک شعر قشنگ برایش پیامک کنی وقتی کنارت هست، وقتی دقیقا دو قدم آن سو تر نشسته به او بگویی چقدر عجیب دوستش داری، چقدر غیر منطقی دوستش داری، انگار دنیا را می خواهی طبق قواعدی که او می پسندد دوباره بسازی!
مدام از اول توی سرش نزنی این که تو می گویی عشق نیست، داستان است و اینکه من می گویم منطق زندگی است ... فلسفه است، دین است، بالاتر از رساله است که کف گفتگوی های ما است ...
مدام بگویی دوستت دارم تا بحث می شود بگویی دوستت دارم تا فریاد می زند بگویی دوستت دارم.
زندگی زیبا است. زندگی خوب است پر از محبت باشد، پر از مسافرت های دو نفره، پر از شگفتی، پر از تایید اشتراکات.
حرف نزن! بحث نکن، نامه ننویس! شعر عاشقانه کتاب های غزلم را برایم پیامک کن ...
درسی که زندگی نسازد می خواهیم چه ... زندگی یعنی حس خوب، زندگی یعنی آرامش، زندگی یعنی پذیرفتن تفکرات یکدیگر، زندگی این نیست برادر!