نباید درد دل کرد؟!
...
بی خیال این حرف ها! چقدر در نوشتن، محافظه کار شده ام! از ضربه خورذن سر سیاسی نویسی بگیر تا اینکه نمی شود شخصی نوشت! حالا هم که مستعار شده ام باز هم ...
من زندگی ام را دوست دارم و دلیلش هم این است که هیچ حرف نگفته ای بین و من و همسر نیست! شاید اگر مثلا نگوییم پیش خودمان چه فکر می کنیم و فلان کس درباره ت چنین گفته، دعوایمان نشود! اما حداقلش می دانم آن قدر یک نفر هستیم که هر چه بشنوم او شنیده و هر چه بشنود، من. البته درباره او تا این حد مطمئن نیستم، چون زنی گفته اند و مردی! :دی
در هر صورت یک بار یک خانمی می گفت من رویم نمی شود به شوهرم بگویم برایم بستنی بخر، مثلا به کنایه می گویم فلان بستنی باید مزه خوبی داشته باشد و او می گوید بستنی می خواهی ؟ و من می خرم و این ماجرای بعد هفت سال زندگی است!
یا مثلا خانم دیگر می گوید من پول هایم را به شوهرم نمی دهم او باید خودش برای زندگیش تلاش کند و سختی بکشد، تازه پول هایش همان پول های اهدایی شوهرش است و من با چشم های گرد شده از تعجب نگاهش می کنم!
من همیشه فکر می کردم زن و شوهر دوست اول هم هستند و حالا هم همین طور است. دعوای شدید هم بین دوستان دو دقیقه بعدش منتهی می شود به خنده های از ته دل!
الحمدلله